لب تنور (مجموعه 25 طرح و داستان)
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
مجموعة حاضر حاوی 25 طرح و داستان است که عنوان برخی از آنها عبارتاند از: لب تنور؛ چادر؛ ریسمان؛ خاکستر؛ ماهی بزرگ؛ پنجره؛ ماهی؛ قلک؛ آلوچه؛ من نبودم و محبّت. در داستان «لب تنور» «مَحدَسَن» مردی است که از استهبان به گندیشاپور رفته بود و با یکی از زنهای لگودی آنجا ازدواج کرده بود. آنها صاحب فرزندی شده بودند که به هیچ کدام از آنها شباهت نداشت و بسیار لجبار بود. کار او از صبح تا شب خفه کردن مرغ و خروسها و شکستن کوزه بود. روزی مَحدسَن از غیبت زنش استفاده کرد و تا میتوانست بچّه را کتک زد. وقتی زن از ماجرا باخبر شد مَحَدسن را از خود راند، پشت محدسن شکست و قوز در آورد و به زادگاه خود برگشت. زمانی که به مغازة قدیمی خود وارد شد زن را ایستاده در کمدی دید و پسرش را که با چاقویی قصد داشت به او حمله کند، امّا محدسن چاقو را گرفت و بر قلب زن فرود آورد. پس با توبرهاش به سوی تنورة آسیاب رفت و در آن شیرجه زد. وقتی سر از آب بیرون آورد، قوز کنده شدهاش مثل لاکپشتی روی آبِ تنوره شناور بود... .