آسایشگاه ساعت شنی
داستانهای لهستانی - قرن 20م.
در داستان «آسایشگاه ساعت شنی»، «جوزف»، شخصیت اصلی داستان سوار بر قطار شده تا به دیدار پدرش برود؛ پدری که مدتهاست مرده، اما حالا فرصتی دوباره برای زندگی یافته و در دیاری دیگر و در آسایشگاه ساعت شنی، زندگی میکند. هنگامی که جوزف وارد آسایشگاه میشود، متوجه میشود که پدرش یکجور زندگی عاریتی دارد، یک نوع زندگی که حقیقتا زندگی نیست و درواقع حقیقت مرگ او را پنهان نمیکند، همینجاست که... .