قصههای شیرین ایرانی
داستانهای کوتاه / داستانهای فارسی
در داستان «از خودش دیوانهتر ندیده بود» روایت شده است که در زمانهای قدیم، مرد دیوانه و مردمآزاری زندگی میکرد، او هرجایی که میرفت، کسی پا به آنجا نمیگذاشت و از ترس او همه از آنجا فرار میکردند، روزی مرد دیوانه به حمام رفت، مردم که متوجة حضور او شدند، حمام را خالی کردند و او را تنها گذاشتند. به طور اتفاقی تازهواردی آن روز به شهر آمده بود و سراغ حمام شهر را میگرفت. حمامی او را از رفتن به حمام منع کرد، اما غریبه داخل حمام شد و لنگی خیس با خود برداشت و با آن شروع کرد به کوبیدن آن به در و دیوار. مرد غریبه آنقدر از خود دیوانگی نشان داد که دیوانة داستان از حرکات او، وحشت کرد و با ترس و لرز از حمام فرار کرد. در این کتاب داستانهای دیگری با عناوین قصة الاغ تنبل، حکیم زیرک، این روزها میگذرد، مورچه و حضرت سلیمان، پیوند با بزرگان، خدا بدهد و.... به نگارش درآمده است.