افسانهی دزدان دریایی
داستانهای کوتاه فرانسه - قرن 20م.
اوستاش بوسکس، ابتدا کشیش بوده است. اما به علت انتقام از قاتل پدر خود، از صومعه بیرون رانده میشود و بعد از آن طی حوادثی، تبدیل به یک دزد، جادوگر، خائن به دلیل کمک به ارتش دشمن، جانی و سرانجام تبدیل به دزد دریایی مشهور میشود. او صاحب ثروت کلان و جواهرات گرانقدر شده است و آنها را در مقبرة خانوادگی، در صندوقچهای پنهان کرده است. اوستاش بوسکس روزی که به دیدن نمایش سیرکباز معروف ژرمن لاسکار، ملقب به کایکراتس به سیرک میرود، دستگیر و زندانی میشود. او محکوم است که به دلیل جنایتهای بیشمار به دار آویخته شود. در روز اعدام، کایکراتس به دلیل تهمت به صاحبکار خود زندانی، و با اوستاش بوسکس همسلولی میشود. اوستاش بوسکس سرنوشت خود را تعریف میکند و میخواهد که کایکراتس را وارث خود کند، به همین دلیل نشانی مقبرة خانوادگی را به او میدهد. بوسکس به دار آویخته میشود و کایکراتس به مقبره میرود. اما ناگهان بوسکس به همراه دو فرد که خود را به جای نگهبان جلاد جا زده و باعث نجات بوسکس شده بودند، سر میرسند. در این کتاب داستانهای دیگری با عنوان زیباترین زن فوندی، تو یک مرد بزرگی، مورگان، وقتی شانس به سراغتان میآید، تولد یک افسانه، انتقام عزرائیل و... به نگارش درآمده است.