کدو تنبل
افسانههای عامه
کتاب مصور حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «یک روز باد شدیدی، دانه زرد کوچکی را که روی زمین افتاده بود، بلند کرد و بهطرف دشت برد. دانه زرد با باد رفت و رفت تا اینکه وسط دشت، افتاد روی زمین و قل خود و درون یک سوراخ کوچک افتاد. توی سوراخ، تاریکِ تاریک بود و دانه زرد نمیتوانست جایی را ببیند. او مدام فریاد میزد: «آیا کسی اینجا هست» صدایی از یکگوشه میآمد. چشمش که به تاریکی عادت کرد، دانه سفید کوچکی را دید».