راز استاد و دو داستان دیگر
داستانهای کوتاه
کتاب مصور حاضر، مشتمل بر سه داستان با عنوانهای «یک هزار سکه طلا»، «راز استاد»، «عکسی از تارا» است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (ب) و (ج) نگاشته شده است. در داستان «یک هزار سکه طلا» نصرالدین در ترکیه زندگی میکرد. او مرد خوبی بود، ولی ثروتمند نبود. همسرش به همین خاطر هیچوقت شاد نبود. یک روز همسرش گفت که تو که اینقدر در درگاه خدا دعا میکنی، چرا حاجتت برآورده نمیشود و زندگی ما بهتر نمیگردد. نصرالدین از او خواست تا صبر کند.