غربت خاطرات
"نازنین" و "مهدی" به شدت به یکدیگر علاقهمند میشوند. مهدی برادری با نام "مرتضی" دارد که بسیار شبیه اوست. پس از مدتی مهدی بر اثر سانحهای میمیرد و نازنین با شنیدن خبر مرگ او دچار افسردگی میشود. پدر نازنین اصرار دارد تا او با پسری با نام "سعید" ازدواج کند، نازنین بر خلاف میلش به این ازدواج تن میدهد، اما به همسرش اظهار بیعلاقگی میکند. سعید که احساس میکند تحقیر شده تصمیم به انتقام میگیرد و پس از ازدواج شروع به اذیت و آزار نازنین میکند. تا این که پس از مدتی نازنین باردار میشود. چند ماه از بارداری او نگذشته که از روی تراس خانه به پایین پرت میشود، اما خود و فرزندش سالم میمانند. سعید که فرصت را برای جدایی از نازنین مناسب میبیند پس از به دنیا آمدن فرزندش او را با خود برده و نازنین را به طور غیابی طلاق میدهد. نازنین افسردهتر از گذشته میشود به طوری که پدر، از مرتضی برای نجات دخترش کمک میخواهد. نازنین با دیدن مرتضی به یاد مهدی میافتد و به تدریج بهبود مییابد. طی اتفاقاتی آن دو زندگی مشترک خویش را آغاز کرده و صاحب دو فرزند به نامهای "نازیلا" و "مهدی" میشوند.