افسانههای پریان "قلب پرنسس آلیس"
در روزگاران قدیم پادشاهی حکومت میکرد. همسر او نه تنها زیبا نبود بلکه بسیار بیاحساس و بیروح نیز بود و کسی را دوست نداشت و با همه به سردی رفتار میکرد، به همین دلیل پریان نیز او را دوست نداشتند. آنها دختری به نام «آلیس» داشتند. یک شب ملکه به آلیس گفت که نیازی به کمک کسی ندارد و میتواند هرکاری را انجام دهد. در این هنگام پری آبی کوچکی به ملکه گفت که حرفهایش صحیح نیست و برای اثبات گفتهاش قلب و احساس و عاطفة آلیس را گرفت. سالها گذشت و آلیس بسیار زیبا شد، اما بیاحساس و سرد بود. تا این که شاهزادة کشور دیگری به نام «پیتر» توانست با تلاش بسیار بار دیگر احساس و عاطفة او را بازگرداند. این داستان تحت عنوان «قلب پرنسس آلیس» به همراه چندین افسانة دیگر تحت عناوینی از این دست در مجموعة حاضر به چاپ رسیده است: پری آتش؛ نان شوم؛ باغ پرنسس آن؛ علی و طوطی؛ و عروسک پرنسس اورسولا.