ماجراهای اسب سیاه (مشکی)
داستانهای انگلیسی - ادبیات کودکان و نوجوانان / اسبها - داستان
داستان بلند حاضر، سرگذشت پر ماجرای پسر بچهای به نام((الک)) و اسب او به نام((مشکی)) است .الک پس از گذراندن دو ماه در هندوستان با کشتی باربری ((دراک)) عازم انگلستان میشود تا از آن جا با کشتی دیگری به امریکا برگردد . آنها هنگام عبور از دریای سرخ، در یکی از بنادر کوچک کشور عربستان اسبی وحشی را که به مردی عرب متعلق بود سوار میکنند .الک به شدت شیفته اسب میشود .پس از چند هفته کشتی((دراک)) در اقیانوس اطلس گرفتار طوفان میشود و همه مسافران و خدمه آن غرق میشوند و تنها((الک)) به طرزی معجزهآسا نجات مییابد .او((مشکی)) را نیز نجات میدهد، سپس با او ساعتها در آب شناور میماند تا عاقبت به جزیرهای خالی از سکنه میرسند .الک و مشکی چند هفته را با مشقات فراوان در جزیره کوچک سپری میکنند .در این مدت مشکی با الک بسیار انس میگیرد ;سپس الک به همراه مشکی نجات مییابند و با یک کشتی ایرلندی به امریکای جنوبی میروند .از آن جا نیز با کشتی دیگری به کشور خود و سرانجام به منزل باز میگردند .الک با آن همه خطرات و مشکلاتی که در مسافرت پر مخاطره خود تحمل کرده، در منزل نیز برای نگهداری مشکی با مشکلات دیگری مواجه میشود و سرانجام با پشتکار و تلاش باور نکردنی مشکی را رام و با او در مسابقات اسب دوانی به پیروزیهای شگفتی دست مییابد .