وقایع لحظه به لحظه یک قتل از قبل اعلام شده
داستانهای کلمبیایی - قرن 20م.
سنتیا گوناسار از نژاد عرب، به همراه مادرش در مزرعهای زندگی میکرد. برخلاف رسوم دهکده، سنتیا رابطة پنهانی با دختری از اهل دهکده به نام آنجلا داشت. آنجلا با مرد ثروتمند و شرافتمندی ازدواج کرد. ساعتی بعد آنجلا نزد برادرانش رفته و موضوع لکهدار شدن نجابت خود را توسط سنتیا بازگو کرد. برادران او تصمیم گرفتند که سنتیا را به قتل برسانند. صبح روزی که قرار بود برادران آنجلا او را بکشند، تمام اهالی دهکده که به استقبال اسقف به اسکله رفته بودند از موضوع قتل و جزئیات آن باخبر شدند. فردی ناشناس نامهای به سنتیا نوشته و او را آگاه کرد، اما نامه به دست سنتیا نرسید و برادران آنجلا در فرصتی مقتضی او را سلاخی کردند.