باغ آرزو و آدمکها
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر داستان مردی است که عاشق دختری از جنس خود میشود. مردی که دنیا را جور دیگری میبیند، او از خشخش برگهای پاییزی لذت میبرد، برگهایی که دیگران بیتوجه زیر پا له میکنند. ازدواج این دو دوامی نمیآورد، با اتهام ناروای خیانتی که به زن زده میشود، آنها از هم جدا میشوند و مرد به جنون کشیده میشود. بعد از چند سالی که در بیماری و جنون سپری میکند با دختر دیگری آشنا میشود و آنها با عشق ازدواج میکنند. ولی چندی نمیگذرد که زندگی آنها دچار روزمرگی شده و از هم دور میشوند، ولی به علت حادثهای متوجه میشوند که چقدر به یکدیگر محتاجند و چه عشق عمیقی بین آنهاست. اما زن اول با وجود دختری که هرگز پدرش از وجود او خبر ندارد، به علت فقر و تنگدستی به فساد کشیده میشود.