جایزه شما: ماشین ...؟! مجموعه داستانهای کوتاه
مرد بدشانس منتظر نتایج قرعهکشی فروشگاه شهر بود. از دوستش که در فروشگاه کار میکرد خواسته بود که در صورت برنده شدن تلفنی به او اطلاع دهد. صبح روز موعود دوست مرد زنگ زد و خبر داد که در قرعهکشی ماشین برنده شده است، اما بر اثر قطع تماس نام ماشین را ذکر نکرد. مرد بدشانس بسیار خوشحال شد. در آن روز خالهاش بعد از سالها از خارج زنگ زد و تبریک گفت. داییگمشدهاش بعد از بیست و یک سال قطع ارتباط به علت تقاضای مالی به خانة او آمد و تبریک گفت و نامهای از عمویش بعد از سالها دوری دریافت کرد. مرد خوشحال از این اتفاق جشنی تدارک دید و دوستان و آشنایان دور و نزدیک را دعوت کرد. دوست مرد که خبر برنده شدن او را در قرعهکشی به او داده بود اعلام کرد که او یک ماشینحساب هشتصدتومانی از نوع جاسوئیجی برنده شده است. ناگهان دایی دوباره گم شد. صدای خاله نسرین هم در عصر ارتباطات شنیده نمیشد و پستچی محله نامة عمو را از او گرفت و مرد در حالی که بسیار ناراحت شده بود با ماشینحساب قرضهای خود را که به خاطر مهیمانی گرفته بود حساب میکرد، و آبروریزی که در انتظارش بود، ذهنش را مشوش کرده بود. در این کتاب داستانهای کوتاه دیگری با عناوین دستان کیمیاگر جنایتکار، آهنگ طبیعت، صبر یلدا، نگینی در مجتمع مسکونی، کار عروسکی و... به نگارش درآمده است.