راهی نیست؟
در این داستان، دانشمندی انگلیسی به نام "هانی "همسرش را که عاشقانه دوست میداشته، در بمبارانهای جنگ از دست میدهد و خود را با تمام وجود وقف پرورش دختر خردسالش میکند .او در موسسه هواپیمایی انگلیس به کار و تحقیق مشغول است .اما ظاهر نامرتب و قیافه به هم ریخته "هانی "همواره سبب میشد که دیگران تحقیقاتش را امری جدی به شمار نیاورند" .هانی "با شبیهسازی هواپیما و محاسبات ریاضی معتقد بود که دم هواپیما پس از 1440ساعت پرواز بی هیچ اخطار قبلی کریستالیزه شده خواهد شکست .نظریه او و سانحهای که برای یکی از هواپیماها رخ میدهد، توجه دکتر جوانی را برمیانگیزد که سرپرست "هانی "است .داستان هنگامی اوج میگیرد که "هانی "برای مطالعه هواپیمای سانحه دیده به سفر رفته است .او ناگهان درمییابد که هواپیمای آنها براساس نظریهاش باید به زمان خطر نزدیک شده باشد ;از این رو ...