پاهایم
"عرفان" در زمینهای خاکی جنوب شهر مشغول بازی فوتبال با دوستانش است که مردی با نام "شکوهی" که سرمربی تیم "پیروز" است، با دیدن بازی، وی را به تیمش دعوت میکند. عرفان میپذیرد و در سالی که میگذرد به پدیدهای در فوتبال تبدیل میشود و بدینترتیب به تیم ملی نوجوانان دعوت میگردد. وی پس از چندی با پیشرفتهایی که میکند به تیم ملی امید دعوت میشود. در این زمان آنها برای برگزاری اردوی تیم به بندرعباس میروند و در آنجا عرفان دلباختۀ دختری با نام "فاطمه" میشود و با او ازدواج میکند. پس از مدتی عرفان به تیم ملی بزرگسال دعوت میشود و این در حالی است که همسرش باردار است. عرفان برای انجام بازیهای تیم ملی به همراه تیم به خارج از کشور میرود، تا این که پس از اولین بازی به او خبر میدهند که همسر و فرزند او به همراه مادر همسرش به قتل رسیدهاند، او با شنیدن این خبر به تهران بازمیگردد. در این میان، اتفاقاتی رخ میدهد که زندگی عرفان را با چالشهای فراوان روبهرو میسازد.