قصههای قد و نیم قد برای کودکان (جلدهای 6 تا 10)
داستانهای کوتاه / داستانهای تخیلی
در قصة «شکمی که باید صاف شود» میخوانیم: حسنی، پسر پرخوری است که هرچه در یخچال و روی میز میبیند، میخورد. یک شب حسنی شکمش پر از پیتزا، سیبزمینی سرخکرده، ژله، پنیر و کلی هلههوله بود. او خوابید و خواب دید شکمش اندازة یک کوه شده است. چند تا بچه، شکم کوهی او را دیدند و از آن بالا رفتند و سر خوردند. حسنی میخواست بلند شود و از آنجا برود، اما شکم کوهیاش سنگین بود و نمیتوانست حرکت کند. وقتی بچهها خسته شدند و رفتند، حسنی راحت شد. اما یکدفعه سر و کلة کارگرهای شهرداری پیدا شد. آنها با دیدن کوهی کنار خیابان با بیل و کلنگ به جان شکم حسنی افتادند. هرچه خوراکی در دل کوه بود، بیرون آوردند و کوه را صاف کردند. حالا دیگه حسنی میتوانست بلند شود و راه برود، چون صبح شده بود. شکم صاف حسنی خندهای کرد و گفت: اگر حسنی زبان مرا نمیفهمد، زبان خوابها را که میفهمد! چه خواب قشنگی به سراغش فرستادم. مجموعة حاضر جلد 6 تا 10، از «قصههای قد و نیمقد برای کودکان» است که شامل 35 قصه میباشد. عنوانهای برخی از ین قصهها عبارتاند از: پسرک و رنگینکمان، سه موش و یک گربه، چه گربههای گرم و نرمی و لالایی موشها.