سانتا کروز
ناخدای کشتی "سانتاکروز" سفری چهارروزه را برنامهریزی کرد و از افرادی که در طی سال گذشته بیشترین کمکهای خیریه را داشتند دعوت نمود تا به این سفر رایگان بروند. در این میان دو زندانی فراری به کمک "اریک"، برادرزادهی ناخدا، وارد کشتی میشوند. آنها به اریک قول میدهند به محض رسیدن به جزیرهی فیش باول ـ یک منطقهی آزاد ـ به او پول کلانی بدهند. از طرفی در کشتی 10 نفر حضور داشتند که قرار بود برای سرگرم نمودن مردم لباس بابانوئل بپوشند. اریک برای تسهیل حرکت رفتوآمد دو فراری ـ چشمگاوی و هایبریج ـ دو لباس بابانوئل را میدزد. غروب روز اول یکی از زنان مستقر در کشتی قسم میخورد که روح نویسندهای بزرگ را در کلیسا دیده است. چشمگاوی که شباهت بسیاری به نویسندهی مذکور داشته، پی میبرد که کریتر شیاد داخل کشتی است. او بنا به کینهای قدیمی به سراغ کریتر میرود تا او را از میان بردارد، اما موفق نمیشود. تمامی ماجراها، دو تن از مسافران و نیز جک ـ رییس پلیس نیویورک ـ را مشکوک میکند و در پایان دزدان فراری همراه با کریتر دستگیر میشوند و ناخدا قول سفری خاطرهانگیز را به مسافران میدهد.