رستم و اسفندیار
داستانهای حماسی
در این قصهی مصور از داستانهای شاهنامه، اسفندیار پهلوان رویینتن بیهمتایی است که به دستور پدر، به سیستان میرود تا رستم دستان را به بند بکشد، اما رستم که قصد جنگ با اسفندیار ندارد و از طرفی، نمیخواهد ذلت تسلیم را بکشد، با اسفندیار از در مهربانی وارد میشود، و سعی دارد او را از نیرنگ پدرش آگاه سازد اما اسفندیار بر تصمیم خود اصرار میورزد و سرانجام، جنگ بین این دو درمیگیرد و ابتدا رستم سخت زخمی میشود و عاقبت با راهنماییهای سیمرغ، تیر بر چشم اسفندیار میزند و او را از پای درمیآورد.