بیراههای در زندگی من
جک گنتوس، نویسنده کتاب، در این داستان، زندگی خویش را این گونه روایت میکند: درس میخواندم و به دور از خانواده بودم، همه جور آزادی داشتم. سال سوم دبیرستان، خانوادهام به ایالتی اسپانیایی زبان نقل مکان کردند و در آن جا به علت مشکلات خاصی که وجود داشت تا مدتی مدرسه را رها کردم و به کار پرداختم. پس از شش ماه دوباره به فلوریدا بازگشتم و در آن جا در خانهای پانسیون شدم و درسم را ادامه دادم. در این زمان به خوردن مشروب و کشیدن ماری جوانا روی آوردم ... به هر سختی که بود درسم را به پایان رساندم و نزد خانوادهام بازگشتم. در آن جا با شخصی به نام ریک آشنا شدم و با او به کار حمل حشیش پرداختم تا این که دستگیر و زندانی شدم ....