آتش در انبار
داستانهای اجتماعی
آقای "تد" در مزرعهی درخت سیب کار میکرد. "پوپی" و "سم" ـ بچههای خانوادهی بوت که صاحب مزرعه بودند ـ دوست داشتند در کارها به تد کمک کنند. یک روز آنها به همراه تد دور چراگاه گوسفندها پرچین میکشیدند که ناگهان متوجه دودی شدند که از انبار علوفه برمیخاست. آنها خیلی سریع به خانه رفتند و موضوع را با مادرشان درمیان گذاشتند و خانم بوت بلافاصله با آتشنشانی تماس گرفت. پس از چند دقیقه آتشنشانها از راه رسیدند. خانم بوت از بچهها خواست که در خانه بمانند و خود برای راهنمایی آتشنشانها بیرون رفت. آتشنشانها بر روی انبار آب پاشیدند. اما متوجه شدند که هنوز از پشت انبار دود بلند میشود. یکی از آتشنشانها به پشت انبار رفت و با منظرهی عجیبی روبهرو شد.