وقتی لاکی عصبانی میشود
هیجانها در کودکان - داستان / داستانهای تخیلی / خشم - داستان / لاکپشتها - داستان / خشم در کودکان - داستان
«لاکی»، لاکپشت کوچکی بود. او در مدرسة دوستانش، «خاری خارپشته»، «اردکه» و «هاپو» را میدید، و زنگ قصهگویی را دوست داشت. او و دوستانش روزها با هم بازی میکردند و لذت میبردند. اما زمانی که لاکی ناراحت یا عصبانی میشد کارهای زشتی میکرد. یک روز او با خارپشته و دوستانش با مکعبها برج بلندی ساختند، خاری خارپشته یک مکعب دیگر روی برج گذاشت و برج خراب شد. لاکی خیلی عصبانی شد و او را هل داد، خاری خارپشته روی مکعبها افتاد و زخمی شد. خانم معلم لاکی را نزد لاکپشت دانایی فرستاد تا یاد بگیرد چگونه وقتی عصبانی شد آرام شود و کارهای ناشایست نکند. این کتاب مصور شمارة 150 از سلسله کتابهای سفید است و برای گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.