قصههای مادربزرگ
داستانهای کودکان و نوجوانان / داستانهای تخیلی
کتاب مصور حاضر، مشتمل بر داستانهایی کهن است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (ب) و (ج) نگاشته شدهاند. در داستان اسب زیرک، دشتها و مراتع سرسبز با علفهای تازه، نقاطی بودند که گله بزرگ اسبهای وحشی در آن مناطق زندگی میکردند. آنها از اینکه میتوانستند آزادانه به هر نقطهای بروند خوشحال بودند. رئیس گله اسبها، یک اسب سیاه زیبا با چشمهای بزرگ به نام «صاعقه» بود، که از بهترین نژاد اسبها بود. «صاعقه» بهعنوان رئیس اسبها نهتنها مسئول پیدا کردن مراتع جدید و پر علف بود، بلکه مسئول حفظ امنیت اسبها نیز بود. یک روز که اسبها طبق معمول در حال خوردن علفهای تازه در مراتع سرسبز بودند، «صاعقه» متوجه حضور چند شکارچی که برای به دام انداختن آنها آمده بودند شد و بلافاصله با شیههای که کشید اسبهای دیگر را از خطر آگاه کرد.