گزارش به خاک هویزه: خاطرات سردار یونس شریفی
شریفی، یونس، 1339 - خاطرات
«... مینها آب و گل خورده و حسابی سنگین شده بودند. پوتینهایمان هم هرکدام به اندازة یککیلو و شاید هم بیشتر گل و شل به آن چسبیده و حسابی سنگین شده بود. نفری دو مین یعنی بیش از 40 کیلو با خودمان باید به مقدار چند کیلومتر حمل میکردیم. مینهای آمریکایی مربع و دستهدار بودند، اما مینهایی که احمد با خود حمل میکرد، دسته نداشتند و به همین خاطر، احمد حسابی آزار دید. مشقتی را که احمد برای حمل مینها کشید دیدم. اما او خم به ابرو نیاورد و کارش را به طور کامل انجام داد. به ستون حرکت کردیم. حسن به عنوان راهنما در جلو ستون حرکت میکرد. من برای آن که کسی جا نماند در عقب ستون راه میرفتم، احمد هقهق کنان مینها را حمل کرد. طوری که در آن سرما عرق کرده بود...» نگارنده در این کتاب، خاطرات سردار «یونس شریفی» از نخستین روزهای حضورش در جبهههای جنگ در هویزه را به رشتة تحریر درآورده است؛ ضمن آن که تصاویری از رزمندگان در پایان کتاب آمده است.