نبرد رستم و اسفندیار
داستانهای حماسی
«گشتاسب» به پسرش «اسفندیار» گفته بود که اگر پادشاهی ایران را میخواهد باید «رستم» را دستبسته نزد او بیاورد. اسفندیار راضی به این کار نبود، اما پذیرفت و برای جنگ با رستم به راه افتاد. آنها یک روز تمام جنگیدند، اما هیچیک پیروز نشدند و جنگ را به روز بعد واگذار کردند. رستم بسیار زخمی شده بود و هیچ توانی نداشت، بنابراین زال یکی از پرهای سیمرغ را آتش زد و سیمرغ به کمکش آمد و رستم را درمان کرد و به رستم آموخت که باید از درخت «گز» تیری دوشاخ بسازد و به چشمان اسفندیار بزند. صبح روز بعد رستم طبق حرفهای سیمرغ عمل کرد و توانست اسفندیار را شکست دهد، اما چون اسنفدیار پهلوان خوبی بود و به زور پدرش به جنگ رستم آمده بود رستم قبول کرد که سرپرستی پسر او یعنی «بهمن» را برعهده بگیرد. این کتاب اقتباسی است از یکی از داستانهای «شاهنامه» که به زبان ساده برای کودکان بازنویسی شده است.