کوتوله نقابدار
داستانهای تخیلی / داستانهای پریان
باران پسر جنگلبانی است. او وقتی برای سرکشی به جنگل رفت، صدای بریده شدن درختان را شنید و ناگهان ضربة محکمی به سر او خورد و بیهوش شد. زمانی که به هوش آمد، خود را دست و پا بسته به درختی دید. بعد از گذشت چند ساعت، صدای آواز زیبایی را شنید و گمان کرد که معجزهای شده است یا این که پریای به کمک او آمده است. اما وقتی با صدای بلند کمک خواست، صدای زیبا قطع شد. روز سوم باران متوجه شل شدن طنابها شد و نجات یافت و به سوی کلبة خود برگشت. بعد از مدتی فکر رفتن به منطقة ممنوعة جنگل، دوباره او را وسوسه کرد و این بار در گودالی عمیق به دام افتاد و دوباره صدای آواز دخترکی او را امیدوار کرد، اما ماجرا به گونهای دیگر پیش رفت. این کتاب برای دو گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.