وقتی عروسکها عزادار میشوند
پنج داستان کوتاه از "گلچهر یاوری "محتوای این کتاب است .در داستان "وقتی عروسکها عزادار میشوند "(یکی از داستانهای این مجموعه) راوی معلمی است که دنیای عاطفی یکی از شاگردان را به تصویر میکشد .دخترک که "فروغ "نام دارد، خواهرش "شکوه "را از دست داده اما او بی خبر از همه جا به سفارش ناظم مدرسه شب را به خانه دوستش میرود تا به یکباره با واقعه مرگ خواهر روبهرو نشود .مادرش فردای آن روز به مدرسه میآید و در کمال صبر و آرامش فروغ را به پارک میبرد و به زبان اشاره واقعه را به دخترش اطلاع میدهد ;در حالی که فروغ نمیخواهد حقیقت امر را بشنود . سرانجام، به اتفاق مادر به منزل میرود و آشنایان و نزدیکان خود را میبیند ;از آنها میگریزد و به اتاق خود میرود" .در آنجا عروسکهایش را دید که آنها هم به ردیف نشسته بودند و احساس کرد که آنها هم عزادارند و گریه میکنند .آن گاه او هم در خلوت بغضش ترکید و به یاد خواهر کوچکش ساعتها گریست ."