آخرین نفس
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، رمانی فارسی است که با زبانی ساده و روان و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها، خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه میسازد. در داستان میخوانیم: «بازهم تابستان با هوای گرم و نفسگیرش از راه رسید. پنجاه سال از تابستان من میگذرد، باز یاد جوانیام رقم میخورد در این روزهای سوزان گرم تابستان، باز یاد عشقی سوزان و گرم که سردیاش هنوز تمامی بدنم را خشک کرده است. تو خیابونهای شهر قدمبهقدم میرفتم با پاهای بیجان و خسته و با گرمای نفسگیر، گاهی به تاکسیها عابران که سوار بر تاکسی میشدند».