مانیلا: اسطورهی مدرن ایرانی (متن دوزبانه فارسی و انگلیسی)
همه «مانیلا» صدایش میزدند. او را سوارکار سپیدهدم میخواندند، چرا که هر روز صبح زود، صدای یورتمة اسبش روی سنگفرشهای خیابان شنیده میشد. هر روز صبح، درست قبل از طلوع آفتاب، سوار بر مادیونش به سمت حومة شهر میتاخت و پس از حدود دو ساعت، درست زمانی که مردم محله راهی کار و روزمرگی خود بودن، با قامتی افراشته، سوار بر اسبش، بازمیگشت. مادیون چابک و افسانهای مانیلا، از نژاد اسبهای اصیل شرقی بود. معلمش در سن دوازدهسالگی کره اسب را به او هدیه داده بود. او همیشه از خود میپرسید که اگر معلمش از او راضی بوده، چرا مثل بچههای دیگر، هدیهای همچون کتاب، ساعت یا خودکار چند رنگ نداده است. اعضای خانوادة مانیلا و دوستانش به خوبی میدانستند که این هدیة عجیب، مسیر زندگی او را تغییر داده است. او تمام وقتش را صرف فراگیری سوارکاری و تربیت اسبش کرده بود و قهرمانی در مسابقات بزرگ سوارکاری تنها آرزویش بود. سرانجام مسابقة بزرگ فرا رسیده بود. مسابقة «یم» هرساله در شهر یم، که درست آن سوی دریاچة «لیلیت» واقع شده بود، برگزار میشد و وانیلا تصمیم گرفته بود تا در مسابقه شرکت کرده و به قهرمانی دست یابد. داستان حاضر، با عنوان «مانیلا» از جمله اسطورههای مدرن ایرانی است که به دو زبان فارسی و انگلیسی به نگارش درآمده است.