ملک محمد و اسب سخنگو
این داستان مصور و رنگی درباره پسری به نام "ملک محمد" است که مادرش را از دست داده گرفتار بی مهری نامادری شده است. ملک محمد اسبی دارد که سخنگوست و او را بسیار دوست دارد. نامادری برای آزار ملک محمد قصد جان اسب را می کند اما اسب به ملک محمد خبر می دهد و او اسب را نجات داده، از آن دیار می رود. ملک محمد در سرزمینی دیگر با هوش و درایت خود موفق می شود با دختر پادشاه ازدواج کند و پس از آن روزگار را با خوشی سپری می کند.