دریا: مجموعه داستان کوتاه، اتفاقهایی در اطرافمان
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
تمام شب و دو روز گذشته را یک روند راه آمده، چیزی هم نخورده بود. با رؤیای قلقلک گرمای آتشی در گوشهای از همین جنگل خلوت تا بعد از خوردن غذا و چای هیزمی، تن خستهاش را به دنیای خوابی بسپرد که از یکنواختی راهها، چشمانش دیگر سوی دیدن نداشت؛ اما فهمید فعلاً باید تریلر را جایی پارک کند که تا با لیوانی چای (فلاکس) همان جا پشت فرمان در تماشای غروب خورشید و کنار آتش نشستن حین چرت زدن، منتظر بماند. بی آنکه بداند، از آن طور سرمایی در مستی خستگی، گرسنگی و بیخوابی فراموش کرده، زمستان بخشهایی از اروپا که خورشید نداشت.