راز پرواز
این کتاب، نوعی داستان تمثیلی است که در آن زندگی و عمل یک عقاب روایت میشود. پایان روایت چنین است: "روزی تصمیم گرفت اراده کند آخر جهان را ببیند، ناگهان خود را در همان جنگلی دید که کلاغها حکومت میکرند، همان جایی که پرواز را شروع کرده بود، همان جایی که به نظر عقاب اول دنیا بود، همه چیز همانند آن زمانی بود که او آن جا را ترک کرده بود، عقاب به خود نگاهی انداخت. او دوباره به شکل همان عقابی بود که به خاطر پرواز از قلهی ساژ محکوم به اعدام شده بود، کسی او را نمیشناخت، به سوی لانهی عقابها رفت، آنها هم او را نمیشناختند، اما به رسم میهمان نوازی به او خوش آمد گفتند، آنها در صحبتهایشان داستان عقابی را میگفتند که سالها پیش قانون ممنوعیت پرواز را شکسته بود، ولی از آن دیار با ترفندی بسیار زیرکانه موفق به گریز از چنگال مرگ شده بود و بعد از فرار او، از آن دیار سالهاست که حاکمیت آن جنگل در مورد افزایش پرواز بحث میکنند و هنوز به نتیجهای نرسیدهاند.