خرس کوچولوی لجباز
داستان
در سرزمینی پوشیده از برف و یخ، خرس کوچولویی به نام «شولی» با خالة مهربانش زندگی میکرد. شولی هر روز چیز جدیدی از خالهخرسه میخواست. یک روز خوراکی تازه، روز دیگر اسباببازی جدید و... او هرروز آنقدر بهانهگیری و لجبازی میکرد و گریه و زاری راه میانداخت تا خالهخرسه راضی میشد که هرچه میخواهد برایش تهیه کند. تا این که یک روز تصمیم گرفت به باغ گلی که آدمها ساخته بودند، برود. او میخواست از آنجا برای زنبورها گل بیاورد تا در مقابل، از آنها عسل زیادی بگیرد. هرچه خالهخرسه تلاش کرد تا شولی را از این کار منصرف کند، موفق نشد. شولی لجباز به باغ رفت و اسیر آدمها شد و برای همیشه به باغوحش برده شد. مخاطبان این داستان گروه سنی «ب» و «ج» هستند.