ادیپ در جاده
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
کتاب حاضر، روایتگر بخشی از داستان زندگی «اُدیپ»، شهریار شهر «تِب» است. در داستان اصلی میخوانیم که غیبگویی پیشگویی میکند «اُدیپ» پدر خود را میکشد و با مادرش همبستر میشود. پدر و مادر او، هراسان از این پیشگویی، نوزاد خود را به کسی میدهند تا او را سربهنیست کند. او دلش بهرحم میآید و نوزاد را به پدر و مادر دیگری میسپارد. سالها از این حادثه میگذرد تا «اُدیپ» برای سفر از شهر خود خارج میشود. در میان راه، پیرمردی را میکشد و پس از حل معمای «ابوالهول»، به شهر وارد میشود و به سبب این کار بزرگ به همسری ملکه شهر درمیآید. داستان اصلی به اینجا ختم میشود، نویسنده این کتاب داستان را اینگونه ادامه میدهد: «اُدیپ» که دیگر جایی برای خود در قصر متصور نیست، پس از یک سال، تصمیم میگیرد شهر را بهقصد ناکجا ترک کند. اما «آنتیگون» یکی از دو دختر او اجازه نمیدهد او تنها عازم این سفر بیانتها شود. آن دو در میان راه با «کلیوسِ» راهزن آشنا میشوند.