خوشههای آرزو
«عسل» در پی عشقی واهی به پسری به نام «سیروس»، دچار مشکلات و مسائل خاصی میشود. سیروس پس از رها کردن عسل، با زنی مطلقه ازدواج میکند ولی همیشه عسل را دورادور زیر نظر میگیرد. عسل پس از اتمام درسش با مردی ازدواج میکند، و همراه او به خارج از کشور میرود. پس از مدتی عسل متوجهی رابطهی دوست و همسرش میشود و همسرش نیز به وجود چنین رابطهای اعتراف میکند. او از عسل میخواهد که پسرشان را به او سپرده و برای ادمهی زندگی به ایران باز گردد. عسل این پیشنهاد را نمیپذیرد و سعی میکند شوهرش را وادار به وفاداری کند، در نهایت شوهر به همراه معشوقه خویش، عسل را از بین میبرد و این چنین زندگی عسل بدون آن که به آرزوهای خویش برسد، به پایان میرسد.