مامان جونم تاریکی ترس نداره
گروه سنی الف و ب در این کتاب مصور و رنگی که در قالب شعر تنظیم شده، ماجرای پسر کوچولویی را میخوانند که از تاریکی میترسد اما با کمک و راهنماییی مادرش موفق میشود بر ترس خودش غلبه کند. و اینک بخشی از شعر: حسنی زشب میترسید گریه میکرد میلرزید میگفت نرو مامان جون همیشه پیشم بمون مامان میگفت حسن جون ز غصهات دلم خون چرا زشب میترسی؟ هول میکنی میلرزی؟ نکنه یه وقت بچهها میگن برات قصهها از غول و از هیولا از شیطون ناقلا...