اتوبوس دیوها
داستانهای تخیلی
مجموعة حاضر حاوی افسانههای مردم چین با عنوانهای «قناعت، انسان را از بدیها حفظ میکند»، «پرندة نه سر»، «غار وحشیها»، «پلنگ»، «چرا سگ و گربه با هم دشمن هستند» و... است. خلاصة داستان «چرا سگ و گربه با هم دشمن هستند» از این قرار است: روزی روزگاری، مرد و زنی باهم زندگی میکردند که یک حلقة طلا داشتند. این حلقه، حلقة بخت بود و هرکس آن را به دست میکرد، هرگز گرسنه نمیماند. زن و مرد این مسئله را نمیدانستند، به همین خاطر حلقه را به مبلغ کمی فروخته و روزبهروز بدبختتر شدند. سگ و گربة خانة آنها با همکاری هم توانستند حلقه را از گاوصندوق فردی که حلقه را خریده بود بیرون بیاورند. گربه با چابکی از روی پشتبامها پرید تا اینکه خود را زودتر از سگ به خانه رساند و مورد نوازش مرد و زن قرار گفت، وقتی سگ به خانه رسید مورد سرزنش آنها قرار گرفت و گربه نیز از همکاری او کلامی به زبان نیاورد. سگ به دنبال گربه دوید، از آن روز به بعد سگ و گربه با هم دشمن شدند.