در قربانگاه عشق
"پرستو"، در کودکی مادر خود را از دست داده و اکنون نزد عمو و زنعمویش زندگی میکند. آنها چون فرزندی ندارند به او بسیار محبت میکنند. پرستو در مدرسه با دختری به نام "فرانک" دوست میشود. "سیامک"، برادر فرانک، به پرستو دل میبندد، اما پرستو پس از ملاقات با "سعید"، پسرخالهاش که به دلیل از دست دادن مادر و پدر در سانحهی تصادف از کودکی نزد خانوادهی فرانک زندگی میکند و اکنون دانشجوی رشتهی پزشکی است، به وی علاقهمند شده و تصمیم میگیرد با وی ازدواج کند. سیامک با مطلع شدن از موضوع، تهدید میکند که اگر پرستو با او ازدواج نکند خود را خواهد کشت. طی اتفاقاتی پرستو مجبور به ازدواج با سیامک میشود. در ابتدا همهچیز به خوبی پیش میرود، اما با ملاقات اتفاقی پرستو و سعید، سیامک به پرستو بدبین میشود. تا جایی که ادعا میکند بچهای که در شکم پرستو است، فرزند او نیست، بنابراین حاضر به دیدن پرستو و فرزندش نمیشود. پس از چندی پرستو از سیامک جدا میشود و در رشتهی بهیاری به تحصیل میپردازد. سیامک طی تصادفی از دنیا میرود و سعید که هنوز به پرستو علاقهمند است از او تقاضای ازدواج میکند. آن دو سرانجام با یکدیگر ازدواج میکنند.