گنجشکک اشی مشی
در یکی از روزها در صحرا خاری به پای یک گنجشک میرود. گنجشک خار را برمیدارد به دکان نانوایی میرود. او خار را به عنوان امانت به نانوا میدهد و خود برای راز و نیاز به مسجد میرود. وقتی بازمیگردد نانوا به او میگوید که خار در تنور افتاده است. گنجشک ناراحت شده و تنور را با خود میبرد. اینبار تنور را به یک پیرزن امانت میدهد، اما پیرزن تنور را پس نمیدهد و گنجشک، گاوش را میبرد. گاو نیز به وسیلهی اهالی خانهای که عروسی در آن برپا است کشته و خورده میشود و گنجشک عروسک صاحبخانه را با خود میبرد و اینبار امانتاش را به دست حاکم میسپارد. حاکم نیز در پس دادن امانت کوتاهی کرده و از گنجشک میخواهد که از آنجا برود. گنجشک نیز به ناقاره خانه میرود و تمام اهل شهر را خبر کرده و از ظلم حاکم برای آنها میگوید. مردم که از ظلم او مطلع شدهاند به قصر حاکم ریخته و او را از شهر بیرون میکنند. داستان از جمله افسانههای عامه است و بخشی از آن در قالب شعر به چاپ رسیده است.