فرانکلین و هدیهی سال نو
داستانهای تخیلی / داستانهای حیوانات
شاگردان کلاس آقای جغد در آخرین ماه هر سال برای بچههای بیسرپرست هدیههایی تهیه میکردند. این اسباببازیها میتوانست نو باشد و یا اسباببازیهایی قدیمی باشد که با وجود استفاده از آنها، سالم ماندهاند. آقای جغد جعبهی هدیهها را روی میز گذاشت و یادآور شد که بچهها فقط سه روز برای آوردن هدیهها فرصت دارند. آن روز عصر "فرانکلین" جعبهی اسباببازیهایش را بیرون آورد. دلش میخواست به جز یک کامیون، که یکی از چرخهایش را گم کرده بود، بقیهی اسباببازیها را نگه دارد. او برای تعمیر کامیون از پدرش کمک خواست و پدر به او پیشنهاد کرد که دربارهی هدیه بیشتر بیندیشد و گذشت بیشتری نشان دهد. مدتی بعد فرانکلین به یاد عمه "هریت" بزرگ و هدیههایش افتاد؛ او همیشه هدیهای میداد که برای خود نیز جالب و ارزشمند بود. سرانجام در روز آخر فرانکلین مجموعهی تیلههایش را هدیه داد، با وجود آن که بسیار به آنها علاقه داشت. سپس با دوستانش هدیهها را در زیر درخت کریسمس در شهرداری گذاشتند. او سال قبل دو عروسک خیمهشببازی از عمه هریت بزرگ هدیه گرفته بود، در سال جدید یک صحنهی نمایش عروسکی از عمه هدیه گرفت و نمایشنامهای را که خود نوشته بود به عمه هدیه داد و باعث شادی او شد.