کرابات
«کرابات» جوان، که به دنبال کار است، بدون آن که بداند آسیابان منطقه تحت این عنوان به چه کاری مشغول است وارد آسیاب شده و در آنجا به کار میپردازد. اندکی بعد وی درمییابد آسیابان و شاگردانش جادوگرانی عجیب و گاه مخوف هستند و اسرار بسیاری در آن مکان وجود دارد. او با گذشت زمان، جزئی از آن افراد شده و شگردهای فراوانی را میآموزد. اما درست در لحظهای که میاندیشد همهچیز بسیار خوب پیش میرود، در شب سال نو جنازۀ بهترین دوستش را مییابد و این برای وی ضربهای شدید محسوب میشود. در شب سال نو سال بعد دوست دیگر کرابات میمیرد و او درمییابد همۀ اینها رابطۀ مستقیمی با رئیس آسیاب یعنی جادوگر بزرگ دارد. کرابات که به تازگی دلباختۀ دختر جوانی شده درمییابد تحت نظر است و جادوگر قصد دارد وی را غافلگیر کرده و به خاطر عشقش تنبیه کند. کرابات دیگر مطمئن شده رییس قاتلی است کارآموزان و شاگردانش را میکشد. او با نقشهای دقیق و با کمک دخترک و یکی از دوستانش در آسیاب کاری میکند که در شب سال نو رییس، قربانی شده و همه پس از سالها اسارت، طعم رهایی و آزادی را میچشند.