اسونپنا (در گویش بختیاری به معنی بی کس و کار)
داستانهای فارسی - قرن 14
این رمان که وقایع آن در حوالی مسجدسلیمان رخ میدهد روایتی از مردمانی رنجدیده است که فقط به سرای باقی فکر میکنند. در این داستان «تقی»، مردی است که بر اثر حادثهای آسیب میبیند و به کمک مردی به نام «احمد» به بیمارستان برده میشود. دکتر او را به معجزهای نوید میدهد که باعث بهبودیاش شده است. از سویی احمد تصمیم دارد با دختری به نام «خاور» ازدواج کند اما... .