آرزوی نبات کوچولو

آرزوی نبات کوچولو

آرزوها - داستان / مادران و دختران - داستان

مریم خانم و آقا مهدی دلشان یک بچه می‌خواست. آن‌ها آرزو داشتند به زودی خدا به آن‌ها یک کودک قشنگ بدهد. آرزوی آن‌ها به دنیا آمد و اسمش را آرزو گذاشتند. آرزو کمی که بزرگ شد یک روز خیلی خوشحال شد. آخه او هم یک آرزو کرد. او دلش می‌خواست باغبان شود. آرزو کم کم رشد کرد و بزرگ شد و آرزوهاش بزرگ‌تر شدند. آرزوها، معنای زندگی انسان‌ها را می‌سازند و ما نیز آرزوهای جدید را.

قیمت چاپ: 0 تومان
نویسنده:

عاطفه محمدزاده

ناشر:

جمال

زبان:

فارسی

رده‌بندی دیویی:

8fa3.62

سال چاپ:

1400

نوبت چاپ:

1

تعداد صفحات:

24

قطع کتاب:

خشتی

نوع جلد:

شومیز

شابک:

9789642024377

محل نشر:

قم - قم

نوع کتاب:

تالیف