توکل
«اشک آسمان بر خاک افتاد. خاک، گل شد، گل، آدم شد. خدا از محبت خود در او دمید. آدم عطسه کرد و او را سپاس گفت و این شروع قصۀ توکل بر خدا بود»، «خدا میخواست به آدم یاد بدهدکه فقط از او بخواهند. پس درخت را آفرید. دستهای درخت همیشه به سوی آسمان بلند بود و انسان قنوت را از او آموخت» و «صاحبخانه، تمام بساطش را ریخت توی کوچه، حالا او مانده بود و سرگردانی و خانهای به دوش. ای کاش، به جای اعتماد به شیطان، اجارهنشین خدا شده بود». نگارنده در مجلد نهم از مجموعۀ «پنجره» به بررسی موضوع «توکل» در قالب 26 داستان مینیمال پرداخته است.