صوفی و چراغ جادو
داستانهای فارسی - قرن 14
«صوفی» نوجوان روستای ترکمن چندسالی است که آروز دارد اسبی داشته باشد تا بتواند برای کورس پاییزة گنبد آمادهاش کرده و با آن مسابقه بدهد؛ اما وضع مالی آنها مساعد نیست و او همة آروزهای خود را بر بادرفته میبیند، تا اینکه روزی او که گوسفندهای خود را برای چرا میبرد، یک چراغ جادویی پیدا میکند و غولی از آن بیرون میآید. غول او برخلاف غول جادوها که سریع آروزی هرکس را برآورده میکنند، از صوفی میخواهد که برای رسیدن به آرزوهای خود که داشتن اسبی تیزرو و مسابقه با آن است تلاش و برنامهریزی کند و تا رسیدن به آرزویش صبر داشته باشد. داستان حاضر برای گروه سنی «د» و «هـ» به نگارش درآمده است.