موش روستایی و موش شهری
داستانهای اجتماعی / داستانهای آموزنده / داستانهای حیوانات
موش کوچکی در مزرعهای نزدیک شهر زندگی میکرد. موش در آنجا غذا و وسایل زیادی نداشت، اما در کنار همسایگان کشاورزان و دیگر حیوانات با آرامش زندگی میکرد. روزی موش روستایی متوجه شد که دوست دوران کودکیاش در شهر نزدیک آنها زندگی میکند. او به دوستش نامه نوشت و او را به خانه دعوت کرد. موش شهری نیز دعوت او را پذیرفت و روزی سرزده وارد دهکده شد. او لباس شیکی پوشیده بود و بسیار خوشتیپ به نظر میرسید. او هنگام عبور از دهکده اطراف را نگاه میکرد و از همهچیز دهکده ایراد میگرفت و به موش روستایی طعنه میزد که جای کثیف و غذای نامطلوبی دارد. روزی موش روستایی تصمیم گرفت به دیدار دوستش به شهر برود. او به شهر رفت و درگیر ماجراهایی شد که به ارزش روستا و جای امن و پر از آسایش خود پی برد. این کتاب به دو زبان فارسی و انگلیسی، همراه با تصاویر، برای گروه سنی «ج» به نگارش درآمده است.