روز هفتم "خاطرات"
در این مجموعه نگارنده ـ "خسرو حکیم رابط" خاطرات شخصی خویش را بیان میکند. در برخی از این خاطرات وقایع و رویدادهای خاص در زمان پیروزی انقلاب بازگو شده است. نمونهای از خاطرات عینا نقل میشود: ".... مدرسه ابتدایی "امی عضد"، کلاس سوم، و اولین روز معلمی من، و کلاس که خالی بود. زنگ خورده بود؛ اما بچهها نیامده بودند.... ساعتی انتظار.... و آنگاه آمدند بچهها؛ چشمها "آب یلکو"، چهرهها بیرنگ، کفشها... لباسهایشان، نگاههایشان و پاسخشان به اولین سوال من: "چرا انقدر دیر؟!"، "رفته بودیم بیابون آقا"، "بیابون برای چی"، "برای ئی که ملخ جمع کنیم"، "ملخ برای چی؟"، "برای خوردن آقا"، "آخه چه جور؟ ملخ سم است، آفت است، ملخ را چه طور میشود خورد!؟". پاسخ را همه میدانستند؛ چهل و چهار دهان باز شد: با دندان آقا".