یکی بود، یکی نبود
گروه سنی "ب" و "ج"، در این کتاب مصور و رنگی داستان پسری را میخوانند که هیچ وقت نمیتواند در کارهایش تعادل برقرار کند. او اگر بخواهد زود به مدرسه برسد باید نصف شب از خواب بیدار شود. و اگر بخواهد تا صبح بخوابد دیر به مدرسه میرسد. اگر بخواهد دیکتهاش خوانا و زیبا باشد نصف کلمات را جا میاندازد و اگر بخواهد همه کلمات را بنویسد دیکتهاش ناخوانا و نامرتب میشود. او این مشکل را با مادرش درمیان میگذارد و مادرش به او میگوید که باید همیشه بین کم و زیاد و زود و دیر، اندازه و تناسب را پیدا کند تا همه کارهایش درست انجام شود.