تنهایی
این داستان با بازگشت ((رها)) به ایران آغاز میشود .او سالها پیش برای تحصیل به آمریکا سفر کرده با مردی به نام ((کریستوفر)) ازدواج میکند .((رها)) طی تلگرافی متوجه میشود که پدرش بیمار است .به همین سبب به سرعت عازم ایران میشود .خانوادهاش در فرودگاه مهرآباد از او استقبال میکنند .رها که پس از یازده سال به ایران بازگشته است خود را در جمع خانواده تنها مییابد .او مدام به فکر پسرش ((دانیال)) است و نگرانی او سبب میشود که هر شب کابوسهای وحشتناکی ببیند .خانواده رها ازدواج او با کریستوفر را رسمی نمیدانند، زیرا معتقدند هم مذهب نبودن آن دو باعث فسخ قرارداد ازدواج میگردد .سرانجام آشنایی رها با آقای صدر و ایجاد رابطه عاطفی میان آن دو مسیر داستان را تغییر میدهد.