پلههای خورشید
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان روایت زندگی پسری به نام «حبیب» است که دوستی به نام «رضا» دارد. حبیب با شیطنتهای متفاوتی که میکند مادر پیرش را آزردهخاطر کرده است. مادری دلشکسته که هر بار پسر نااهلش را مورد ملامت قرار میدهد اما باز هم عاشقانه فرزندش را دوست دارد. حبیب به خوبی میدانست که حوادث غیرمترقبهای در انتظار او و خانوادهاش است و... .