برگی روی آب
«غلام» نوجوانی پانزده ساله و زیبا است که بارها مورد اهانت جبّار، پسر شرور مدرسه قرار گرفته است. «جبّار» با زورگویی به اکثر بچّههای مدرسه تعرض کرده است. روزی «غلام» و دوستش «رضا» که گرفتار نقشه شوم «جبار» شدهاند با همدستی هم، درس بزرگی به «جبار» میدهند و او را مجبور به ترک رفتار غیراخلاقی میکنند. این بار «غلام» مورد تعرض یکی از اهالی به نام «حشمت» قرار میگیرد و رفتهرفته او و «رضا» نیز با همدیگر به رفتار غیراخلاقی میپردازند. مدتی بعد پدر و مادر و اعضای خانوادة غلام در زلزله کشته میشوند و او بعد از توبه از رفتار غیراخلاقی خود، به کمک یکی از اهالی خیر به نام «حاج عباس» به شهری برای کار فرستاده میشود امّا درگیر حوادث و اتفاقات پیشبینی نشده میشود و تجربیات گوناگونی را تجربه میکند.