حافظ و شاخهنبات: سیری در تاریخ قرن هفتم و هشتم ایران، حاکمیت مغولان، غزلیات حافظ بر اساس کتاب تفسیر و تصویری نو از غزلیات حافظ
خواجه شمس الدین محمد، حافظ شیرازی، در کوران حوادث سیاسی ایران، دیده به جهان گشود و همزمان با رشد و تحصیلش، آوازهی سرودههای زیبایش در همهی شهر پخش میشد. تا جایی که حاجی قوام، وزیر شاه ابو اسحاق، از وی دعوت کرد تا منصبی در دربار بپذیرد و حافظ نیز پذیرفت. در ده سالی که حافظ در دربار ابو اسحاق به سر میبرد، آرامش بر خطهی فارس حاکم بود تا زمانی که چندین بار بین سپاه فارس و سپاه محمد مظفر جنگ درگرفت و سرانجام حکومت فارس از آن سلطان مظفری گردید و خونریزی، جنایت و قتلعام از حد گذشت. سرانجام فرزندان محمد مظفر، او را کور کرده و سرزمینهای تحت فرمانروایی وی را بین خویش تقسیم کردند و در این میان حکومت فارس به شاهشجاع رسید. او که در ابتدا، خود را به عنوان شخصی دادگر و نیکخواه معرفی کرده بود، اندکی بعد خونریزیهای پدر را از سرگرفت و با توجه به این که ادعای شاعری داشت، بر محبوبیت و شهرت حافظ رشک برده و بارها به آزار و اذیت وی اقدام کرد. اندکی بعد حافظ و همسرش برای رهایی از این ظلم و تعدیها راه دربار یزد را در پیش گرفتند ولی هوای دیار، آنها را بار دیگر به شیراز بازگرداند. پس از شاهشجاع، فرزندش، زینالعابدین، بر تخت نشست که از سپاه "امیرتیمور گورکانی" شکست خورد. پس از چندی امیرتیمور که شنیده بود "ماوراءالنهر" نابسامان شده، به آن دیار بازگشت و مردم با تحریک حافظ و عدهای از سپاهیان، سعی در بازپسگیری ولایات خویش کردند. چندی بعد شاعر خوشسخن شیراز درگذشت و امیرتیمور به آن سامان بازگشت و با وجود آن که شکست سختی خورد، سرانجام موفق شد شیراز را بازپس گرفته و دستور قتلعام صادر کند.